هیئت عزاداران کریم اهل بیت

تبریک به مناسبت نیمه شعبان


فرا رسیدن ولادت موعود هستی ، حضرت امام زمان ( عج ) را به همه منتظران تبریک عرض می نماییم 



:: موضوعات مرتبط: امام مهدی حجه الابن الحسن (عج)، مولودی، ،
:: برچسب‌ها: نیمه شعبان مبارک, امام زمان(عج), منصور داودی راد,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : جمعه 9 تير 1391
زمان : 1:29
ابوالفضل (ع)


 از ابوالضل نوشتم قلمم گریان شد

صفحه ام جا مه دریدو گویا طوفان شد

مشک شد دیده ولبریزشد ازـآب حیات

لیک برصفحه ولوح وقلمم باران شد

دل آرام خروشان شدوطغیان می کرد

لبم از غصه ومشک وعلمش عطشان شد

لرزه افتاد به دست وقلم از کف دادم

سست شدپا واز این فاجعه اوبی جان شد

من ندانم که چه گردیدو چه گفتم .که چنین

تنم از نام ابوا لضل همه ویران شد.



:: موضوعات مرتبط: شعر ، نوحه و مرثیه ، ،
:: برچسب‌ها: ابوالفضل (ع), شعر مذهبی, نوحه حضرت ابوالفضل, منصور داودی راد, ,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : یک شنبه 14 خرداد 1391
زمان : 1:27
فلسفه قيام عاشورا


فلسفه قيام عاشورا:

در حادثه كربلا ما به مسائل زيادي بر مي خوريم در يك جا سخن از بيعت خواستن يزيد از امام حسين و امتناع امام از بيعت، در يكجا دعوت مردم كوفه از امام حسين و پذيرفتن امام ولي در جايي بدون توجه به مسئله بيعت و بدون توجه به درخواست دعوت كوفيان حضرت حسين (ع) از اوضاع حكومت انتقاد مي كند.

از فساد و حرام خواريها و ظلم و ستم انتقاد مي كند و اينجا امر به معروف و نهي از منكر را لازم مي بيند.

البته حقيقتاً بايد گفت همه اين سه مورد تاثير داشته است چون پاره اي از عكس العملهاي امام بر اساس امتناع از بيعت پاره اي بر اساس دعوت مردم كوفه و پاره اي بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهاي آن برهه از زمان صورت گرفته است.

حال بايد ديد دو عامل اصلي قيام چه بوده است. و بايد ديد كدام عامل تاثيري به سزايي داشته است.

توضيح عكس العمل اول را همه شنيده ايم كه معاويه با چه وضعي به حكومت رسيد وقتي اصحاب امام حسن مجتبي (ع)، آنقدر سستي كردند امام يك قرارداد موقت با معاويه امضاء كردند در مفاد اين صلحنامه آمده بود كه بعد از مرگ معاويه مقام خليفه مسلمين به امام حسن برسد و اگر ايشان به شهادت رسيده بودند به برادرش امام حسين منتقل شود براي همين معاويه امام حسن مجتبي را مسموم نمودند تا مدعايي نماند و خود معاويه مي خواست حكومت را به شكل سلطنت و موروثي در بياورد. تا زمان معاويه ، مسئله خلافت و حكومت يك مسئله موروثي نبود و فقط دو طرز تفكر بود:

الف: يك طرز تفكر كه خلافت، فقط شايسته كسي است كه پيغمبر او را منصوب كرده باشد.

ب: يك طرز تفكر ديگر اين بود كه مردم حق دارند خليفه اي براي خودشان انتخاب كنند و اين مسئله در ميان نبود كه يك خليفه براي خود جانشين معين كند اما تصميم معاويه از همان روزهاي اول اين بود كه نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولي خود معاويه احساس مي كرد اين كار فعلا زمينه مساعدي ندارد و كسيكه او را به اين كار تشويق و تشجيع نمود مغيره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغيره خودش طمع حكومت كوفه را داشت مغيره همان شخصي بود كه با غلاف شمشير به پهلوي خانم زهرا (س) زد و همان مغيره اي كه قبلا هم حاكم كوفه بوده است و از اينكه معاويه او را عزل نموده بود ناراحت بود. براي همين مغيره به شام رفت و به يزيدبن معاويه گفت نمي دانم چرا معاويه درباره تو كوتاهي مي كند ديگر معطل چيست؟ چرا تو را جانشين خودش نمي كند يزيد گفت پدر فكر مي كند اين قضيه عملي نيست مغيره گفت عملي است چون هر چه معاويه بگويد مردم شام اطاعت مي كنند و مردم مدينه را مروان حكم و از همه جا مهمتر و خطرناكتر كوفه (عراق كنوني) است اين هم بعهده من.

يزيد به نزد معاويه رفت و مطالب مغيره را گفت وقتي معاويه ، مغيره را احضار نمود مغيره با تملق گويي و منطق قويي كه داشت معاويه را قانع مي سازد معاويه هم براي بار دوم به او ابلاغ حكومت كوفه را مي دهد (البته اين جريان بعد از شهادت امام حسن مجتبي يعني سالهاي آخر عمر معاويه بوده است) مردم كوفه و مدينه با پيشنهاد مغيره و مروان مخالفت كردند لذا معاويه مجبور شد خودش به مدينه برود . معاويه پس از تسلط كامل بر محيط داخلي و پهناور اسلام كه از افريقاي شمالي تا حدود چين توسعه يافته بود اولين و بزرگترين اشتباه خودش راجع به سياست خارجي را مرتكب شد چون وقتي تصميم گرفت پسر جوان و نالايقش را وليعهد كند ولي مردم نپذيرفتند و او شكست خورد براي رسيدن به اين قصد شومش مرتكب جنايت بزرگي شد و آن اين بود كه با امپراطور روم كه نيرومندترين دشمن خونين اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح كرد و با اين عمل جلوي پيشروي اسلام را در اروپا متوقف ساخت و براي تهديد يك طرفردار نيرومند كه تاج و تخت يزيد را پشتيباني كند حاضر شد باجي هم به دولت روم بدهد.

معاويه زمانيكه كه خودش به مدينه رفت سه نفر كه مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسين –(ع) عبدالله بن عمر فرزند خليفه دوم ، عبدالله بن زيير، همان شخصي كه به امام علي خيانت كرد و مسبب جنگ جمل شد) معاويه سعي كرد با چرب زباني به آنها برساند كه صلاح اسلام ايجاب مي كند حكومت ظاهري در دست يزيد باشد ولي كار در دست شما تا اختلافي ميان مردم رخ ندهد حتي به آنها گفت شما فعلا بيعت كنيد ولي آنها قبول نكردند.

معاويه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش يزيد بود و به او نصايحي كرد كه اگر يزيد جامه عمل مي پوشاند يقيناً بيشتر مي توانست حكومت كند نصايح اين بود (اي پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، كارها را برايت هموار كردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقيبان عرب را زير فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار كه اصل تو هستند هر كس از آنها به نزد تو آمد گراميش دار و هر كدامشان را هم غايب بود احوالش را بپرس اهالي عراق را منظور دار.

و اگر خواستند حاكمي را از آنها عزل كني دريغ نكن چون عزل يك حاكم، آسانتر از برابري با صد هزار شمشير است اهل شام را هم منظور دار كه اطرافيان نزديك و ذخيره تو هستند و اگر از دشمني در هراس يودي از آنها ياري بجو و چون موفق شدي آنها را به وطن خودشان برگردان زيرا اگر در سرزمين ديگر بمانند اخلاقشان بر مي گردد. سپس معاويه مي نويسد پسرم من نمي ترسم كه كسي در حكومت با تو نزاع كند مگر 3 نفر حسين بن علي – عبدالله بن زيير- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خليفه زاده بودند[.

حسين بن علي شخصي است كه اهل عراق او را رها نكنند و او را وادار به خروج مي كنند اگر خروج كرد و برابر او پيروز شدي از او درگذر كه با تو خويشي نزديك دارد و احترام و خلق او بسيار است و او نوه پيامبر است.

اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بيعت مي كند.

ولي عبدالله بن زبير اگر بر تو خروج كرد و بر او پيروز شدي بند از بندش جدا كن و تا بتواني خون ديگران قوم خود را حفظ كن.

معاويه مي دانست اين سه نفر يقيناً اعتراض خواهند كرد چون اعتراض آنها به نظر معاويه بدين دليل بود كه اگر خلافت به ارث برده مي شود ما هم بايد وارث باشيم و اگر خلافت به سابقه و لياقت است هزاران مسلمان با سابقه و لياقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از يزيد هم وجود داشت و اين اعتراضات واقعاً در ذهن اكثر مسلمان بود معاويه در اين نصايح كاملا پيش بيني كرده بود كه اگر يزيد با امام حسين (ع) به خشونت رفتار كند و دست خود را به خون آغشته كند ديگر نمي تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بني اميه متأسفانه يزيد نتوانست سياست مرموزانه پدرش را اعمال كند و سياستي غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امير را رشته كرد . معاويه فردي زيرك بود و خوب مي دانست و مي توانست پيش بيني كند بر عكس يزيد كه اولا جوان بود ثانيا مردي بود كه اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و كاري كرد كه در درجه اول به زبان خاندان بني اميه و ابوسفيان تمام شد.

بعد از اينكه معاويه در نيمه رجب سال 60 هـ . ق به درك رسيد يزيد به حاكم مدينه وليد بن عقبه ابوسفيان (نوه ابوسفيان) نامه اي مي نويسد و مرگ معاويه را اطلاع مي دهد و طي نامه اي خصوصي دستور داد از حسين بن علي (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير بيعت بيگرد و اگر بيعت نكردند سرشان را براي من بفرست وقتي وليد بن عقبه نامه يزيد را دريافت كرد امام بعد از سه روز حركت كرد. (علتش را انشاءالله در تاريخ واقعه كربلا تا شهادت خواهيم گفت) و به مكه هجرت نمود و شايد فكر شود كه هجرت بدين جهت بوده است كه مكه حرم امن الهي است و خون حضرت را نمي ريزند خير بلكه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام كرد ثانيا اگر در مدينه مي ماند صدايش آنقدر به عالم اسلام نمي رسيد و اگر شهيد هم مي شد خونش تاثير زيادي نداشت براي همين صدايش در اطراف پيچيد كه امام حاضر به بيعت نشده است ثالثاً و از همه مهمتر امام حسين سوم شعبان وارد مكه شد و ماههاي شعبان ، رمضان، شوال، ذي القعده و تا هشت ذي الحجه در مكه ماند ماههايي مهم كه مردم جهت حج عمره آنجا مي آمدند تا اينكه 8 ذي الحجه رسيد و مردم كه براي حج تمتع لباس احرام مي پوشيدند و مي خواهند به سوي مني و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسين (ع) اعلام مي كند من مي خواهم به طرف عراق و به سوي كوفه بروم يعني پشت به حج و كعبه مي كند و اعتراض و عدم رضايت خودش را به اين شكل اعلام مي كند.

البته مسئله بيعت مسئله اصلي قيام نيست فقط تأثيرش اين بود كه جرقه اين حادثه عظيم كربلا زده شود.
توضيح عكس العمل دوم:

در آن روز جهان اسلام سه مركز بزرگ و موثر داشت مدينه كه دارالهجره بود.

شام كه دارالخلافه و كوفه كه قبلا دارالخليفه بود و اميرالمومين علي (ع) در آنجا مركز حكومت خود قرار داده بود.

بعلاوه كوفه شهري جديد التاسيس بود كه بوسيله سربازان اسلام در زمان عمر بن الخطاب (ل) ساخته شد و آنرا سربازخانه اسلامي مي دانستند، وقتي مردم كوفه مي فهمند كه امام با يزيد بيعت نكرده نامه به امام مي نويسد كه اگر به كوفه بيائيد ما شما را ياري مي كنيم و تاريخ قضاوت خواهد كرد كه زمينه مساعد بود ولي امام حسين از اين فرصت طلائي استفاده نكرد و اگر پاسخ مثبت دهد مي دانست كوفيان غيرت ندارند و ناكس هستند و تجربه داشت كه به پيامبر(ص) و علي (ع) و امام حسن (ع) خيانت كرده بودند. متأسفانه وقتي اين تاريخها بدون تحليل و فكر خوانده شوند عده اي ديگر فكر خواهند كرد كه اگر امام در خانه راحت نشسته و كاري ندارد كه به اسلام چه بلائي دارد وارد مي شود و فكر مي كنند امام را تنها چيزي كه حركت داد دعوت مردم كوفه بوده است در صورتيكه امام حسين آخر ماه رجب كه اوايل حكومت يزيد بود براي امتناع از بيعت از مدينه خارج شد و چون مكه حرم امن الهي است و آنجا امنيت بيشتري وجود دارد لذا امام به مكه شرفياب شدند ولي نامه كوفيان در 15 رمضان به امام حسين (ع) رسيد يعني يكماه و نيم بعد از اينكه امام نهضت خود را با عدم بيعت شروع نمودند نامه ها به دست امام رسيد بنابراين دعوت مردم كوفه موضوع اصلي در اين نهضت نبود بلكه در يك امر فرعي دخالت داشت. ماه رجب و شعبان كه ايام انجام حج عمره است مردم از اطراف به مكه مي آيند و بهتر مي توان آنها ارشاد نمود بعد از اين ايام هم كه موسم جمع تمتع مي رسد و فرصت مناسبي براي تبليغ است.

بنابراين حداكثر تاثير مردم كوفه در اين حادثه عظيم كربلا اين بود كه امام مكه را مركز قرار نداد به سوي كوفه برود وتاثير ديگرش اين بودكه امام پيشنهاد عباس را نپذيرد چون گفته بود امام كوفيان ناكس هستند يا به يمن برو يا به كوهستانهاي آنجا پناه ببر يا اينكه ديگر به مدينه برنگرد.

امام هم مطلع شدند كه اگر در مكه بمانند ممكن است در همان حال احرام كه قاعدتاً كسي مسلح نيست، مامورين يزيد خون حضرت را بريزند و هتك حرمت خانه خداوند شود و حرمت حج و اسلام شكسته شود و هم اينكه فرزند پيامبر را در حالت عبادت در حريم خانه فرا به شهادت برسانند از همه مهمتر، خون حضرت سيدالشهدا هدر مي رفت و بعد هم شايع مي كردند كه حسين با شخصي اختلافي جزئي داشته و او هم حضرت را كشت و مردم جاهل آن زمان هم قبول مي كردند مسئله ديگر اگر كوفه هم صد در صد اتفاق آراء داشتند و خيانت نمي ورزيدند احتمال صدرصد نمي توانستيم بدهيم كه امام پيروز مي شدند چون تمام مسلمانان كه مردم كوفه نبودند اگر مردم شام را كه قطعاً و يقيناً به آل ابوسفيان وفادار بودند را به تنهايي در نظر بگيريم كافي بود كه احتمال پيروزي را تنزل دهد چون همين مردم بودند كه در دوران خلافت حضرت علي (ع) توانستند در جنگ صفين با مردم كوفه 18 ماه بجنگند.
توضيح عكس العمل سوم : كه مربوط به خود يزيد است:0

امام اگر بيعت مي كرد اولا تثبيت خلافت موروثي بود ثانيا شخصيت خود يزيد است كه او فردي فاسق و بدتر از همه متظاهر به فسق بود معاويه و بسياري از خلفاي بني اميه فاسق بودند ولي يك مطلب را كاملا درك مي كردند و مي دانستند اگر بخواهند ملك و قدرتشان باقي بماند بايد تا حدودي زياد ، مصالح اسلامي را رعايت كنند و مي دانستند اگر ميليونها نفر جمعيت از نڟاد هاي مختلف چه در آسيا، آفريقا و يا اروپا در زير حكومت واحد در آمده اند فقط به اين دليل است كه فكر مي كنند خلفاي آنها مسلمانند، به قرآن اعتقاد دارند و الا اولين روزي كه احساس مي كنند كه خليفه خودشان ضد اسلام است ، اعلام استقلال مي كردند. معاويه هم شراب مي خورد ولي ديده نشده بود در يك مجلس رسمي و علني شراب خورده يا در حالت مستي وارد شود در حاليكه يزيد علناً در مجالس رسمي شراب مي خورد و ميمون بازي مي كرد كه حتي براي ميمونش كنيه اي به نام اباقيس بود (خصوصيات يزيد را در سه عامل مقدس قيام امام حسين(ع) خواهيم گفت) عكس العمل سوم ارزش بسيار بيشتري از دو عامل قبل دارد و به دليل همين عامل بود كه اين نهضت شايستگي پيدا كرد كه براي هميشه زنده بماند وچون نهضتهاي والاتر از نظر تعداد و مسائل ديگر بود مثل همين جنگ ايران و عراق و خود بچه رزمندگان كه در صحنه بودند خون و شهادت و آوارگي و … را ديدند الان بعد از چندين سال بعد از جنگ آن را آهسته به باد فراموشي سپرده اند.

بنابراين اگر از امام بيعت هم نمي خواستند يا از او دعوت نمي كردند باز امام قيام نمي كردند و ساكت نمي شد چون امام فطرتاً شخصيتي منتقد، معترض ، انقلابي و قائم نسبت به فسادهاي جامعه داشتند.

دو جنبه قيام عاشورا:

حادثه و تاريخچه كربلا دو صفحه دارد يك صفحه سفيد و نوراني ديگري صفحه سياه و ظلماني كه هر دو صفحه در اين صحنه روزگار دنيا، بي نظير است.

صفحه ظلماني از آن نظر كه در آن فقط جنايت ديده مي شود كه شايد به جاي حادثه بهتر باشد فاجعه بناميم. مي بينيم، آب ندادن به انسانها را مي بينيم، زن و بچه اسير و تشنه را شلاق زدن مي بينيم، اسير را بر شتر بي جهاز سوار كردن مي بينيم ترساندن زن و بچه هاي يتيم و آتش زدن خيمه هاي آنها را مي بينيم عريان كردن سر بهترين زنان دنيا را مي بينيم كه جانيان آن يزيد بن زياد و عمرسعد و شمر و خولي و حرمله و …. مي باشند.

در دنيا جنگهاي بسيار ديده شده مانند جنگهاي صليبي ، جنگ اروپايئان در اندلس ،كشتار آمريكائيان در ويتنام و ... ولي اين طور فاجعه اي ديده نشده كه اهل بيت و دوستان و بزرگان خود را اينگونه به شهادت برسانند.

صفحه نوراني آن، كه مقدس، و داراي درس اخلاقي ولي گريه آور است افتخارات امام و يارانش و اسراء مي باشند كه چگونه ايثار و فداكاري را براي بشريت به ارمغان آورده اند اين صفحه نوراني بحدي است كه دستگاه بني اميه به اشتباه خود پي برد و هر كدام تقصير را به گردن ديگري انداخت و ديدند كه پيكر بي روح حسين(ع) از زنده ايشان براي آنها مزاحمتر است.

تربت مرقد امام، كعبه صاحبدلان شد بطوريكه زينب(س) فرمود (كدكيدك ، واسع سعيك ، ناصب جهدك فو لله لاتمحوذكرنا، ولا تميت و حينا) (هر نقشه اي كه داري ، بكار ببر ولي مطمئن باش تو نمي تواني بردار مرا بكشي ، برادرم زندگيش طوري ديگر است او نمرد بلكه زنده تر شد) حتي خود امام در شب عاشورا مي فرمايد: (من ياراني در جهان بهتر از ياران خود سراغ ندارم و شما را بر ياران جنگ بدر كه ياران پيغمبر بودند ترجيح مي دهم) و اشخاص نوراني كننده اين صفحه امام حسين ، حضرت اباالفضل ، علي اكبر، علي اصغر، حبيب بن مظاهر ، زهير، مسلم بني عقيل و مسلم بن عوسجه هستند. 



:: موضوعات مرتبط: زندگی نامه امام حسین علیه السلام، تاریخ اسلام ، فلسفه قیام عاشورا، ،
:: برچسب‌ها: فلسفه قيام عاشورا,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : جمعه 12 خرداد 1391
زمان : 20:18
سيماى سوره حمد


سيماى سوره حمد
سوره ى حمد كه نام ديگرش ((فاتحة الكتاب )) است ، هفت آيه دارد(1) وتنها سوره اى است كه بر هر مسلمانى واجب است حدّاقل روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند وگرنه نماز او باطل است . ( لاصلاة الاّ بفاتحة الكتاب )(2)
بنا به روايت جابربن عبداللّه انصارى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله : اين سوره بهترين سوره هاى قرآن است . و به نقل ابن عباس ؛ سوره ى حمد اساس قرآن است . در حديث نيز آمده است : اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد، تعجّب نكنيد.(3)
از نامگذارى اين سوره به ((فاتحة الكتاب ))، معلوم مى شود كه تمام آيات قرآن در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله جمع آورى شده و به صورت كتاب در آمده است و به امر ايشان اين سوره در آغاز و شروع كتاب (قرآن ) قرار گرفته است .
همچنين در حديث ثقلين مى خوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: (( انّى تارك فيكم الثقلَين كتاب اللّه و عترتى ))(4) من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم ، كتاب خدا و خاندانم . از اين حديث نيز معلوم مى شود كه آيات الهى در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به صورت ((كتاب اللّه )) جمع آورى شده و به همين نام در ميان مسلمانان معروف و مشهور بوده است .
آيات سوره ى مباركه فاتحه ، اشاراتى در باره ى خداوند و صفات او، مساءله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاكميت و ربوبيّت خداوند دارد. همچنين به ادامه ى راه اولياى خدا، ابراز علاقه واز گمراهان و غضب شدگان اعلام بيزارى و انزجار شده است .
سوره ى حمد همانند خود قرآن مايه ى شفاست ، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بيمارى هاى روحى .(5)
درسهاى تربيتى سوره ى حمد
قبل از تفسسير سوره حمد سيمايى از درسهاى اين سوره را ترسيم نموده و در صفحات بعد به شرح آن مى پردازيم ؛
1 انسان در تلاوت سوره ى حمد با ( بسم اللّه ) از غير خدا قطع اميد مى كند.
2 با ( ربّ العالمين ) و ( مالك يوم الدين ) احساس ‍ مى كند كه مربوب و مملوك است و خودخواهى و غرور را كنار مى گذارد.
3 با كلمه ( عالمين ) ميان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى كند.
4 با ( الرّحمن الرّحيم ) خود را در سايه لطف او مى داند.
5 با ( مالك يوم الدين ) غفلتش از آينده زدوده مى شود.
6 با گفتن ( ايّاك نعبد ) ريا و شهرت طلبى را زايل مى كند.
7 با ( ايّاك نستعين ) از ابرقدرت ها نمى هراسد.
8 از ( انعمت ) مى فهمد كه نعمت ها به دست اوست .
9 با ( اهدنا ) رهسپارى در راه حقّ و طريق مستقيم را درخواست مى كند.
10 در ( صراط الّذين انعمت عليهم ) همبستگى خود را با پيروان حقّ اعلام مى كند.
11 با ( غير المغضوب عليهم ) و ( لا الضّالّين ) بيزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى دارد.
تفسير آيه : (1) بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
ترجمه آيه :
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
نكته ها: O در ميان اقوام و ملل مختلف ، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه ى آنهاست ، شروع مى كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس ‍ اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مى كنند. گاهى به نام بت ها وطاغوت ها وگاهى با نام خدا و به دست اولياى خدا، كار را شروع مى كنند. چنانكه در جنگ خندق ، اوّلين كلنگ را رسول خداصلّى اللّه عليه و آله بر زمين زد.(6)
O در ميان اقوام و ملل مختلف ، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه ى آنهاست ، شروع مى كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس ‍ اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مى كنند. گاهى به نام بت ها وطاغوت ها وگاهى با نام خدا و به دست اولياى خدا، كار را شروع مى كنند. چنانكه در جنگ خندق ، اوّلين كلنگ را رسول خداصلّى اللّه عليه و آله بر زمين زد.(6)
( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) سر آغاز كتاب الهى است . ( بسم ا للّه ) نه تنها در ابتداى قرآن ، بلكه در آغاز تمام كتاب هاى آسمانى بوده است . در سر لوحه ى كار و عمل همه ى انبيا ( بسم ا للّه ) قرار داشت . وقتى كشتى حضرت نوح در ميان امواج طوفان به راه افتاد، نوح عليه السّلام به ياران خود گفت : سوار شويد كه ( بسم اللّه مجريها و مرسيها)(7) يعنى حركت و توقّف اين كشتى با نام خداست . حضرت سليمان عليه السّلام نيز وقتى ملكه سبا را به ايمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله ى ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) (8) آغاز نمود.
O حضرت على عليه السّلام فرمود: (( بسم اللّه )) ، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى است . همچنين آن حضرت به شخصى كه جمله ى (( بسم ا للّه )) را مى نوشت ، فرمود: ((جَوِّدها)) آنرا نيكو بنويس .(9)
O بر زبان آوردن ( بسم اللّه ) در شروع هر كارى سفارش شده است ؛ در خوردن و خوابيدن ونوشتن ، سوارشدن بر مركب ومسافرت وبسيارى كارهاى ديگر. حتّى اگر حيوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسان هاى هدف دار و موحّد نيز بايد جهت الهى داشته باشد.
در حديث مى خوانيم : (( بسم اللّه )) را فراموش نكن ، حتّى در نوشتن يك بيت شعر. و رواياتى در پاداش كسى كه اوّلين بار (( بسم اللّه )) را به كودك ياد بدهد، وارد شده است .(10)
سؤ ال : چرا در شروع هر كارى ( بسم اللّه ) سفارش شده است ؟
پاسخ :( بسم اللّه ) آرم ونشانه ى مسلمانى است وبايد همه كارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همانگونه كه محصولات و كالاهاى ساخت يك كارخانه ، آرم و علامت آن كارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزيى باشد يا كلّى . مثلا يك كارخانه چينى سازى ، علامت خود را روى تمام ظروف مى زند، خواه ظرف هاى بزرگ باشد يا ظرف هاى كوچك . يا اينكه پرچم هر كشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان هاى آن كشور است و هم بر فراز كشتى هاى آن كشور در درياها، و هم بر روى ميز ادارى كارمندان .
سؤ ال : آيا ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) آيه اى مستقل است ؟
پاسخ :به اعتقاد اهل بيت رسول اللّه عليهم السّلام كه صد سال سابقه بر ساير رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز عصمت و پاكى آنها به صراحت بيان شده است ، آيه ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) آيه اى مستقل و جزء قرآن است . فخر رازى در تفسير خويش ‍ شانزده دليل آورده كه (( بسم اللّه )) جزء سوره است . آلوسى نيز همين اعتقاد را دارد. در مسند احمد نيز (( بسم اللّه )) جزء سوره شمرده شده است .(11) برخى از افراد كه بسم اللّه را جزء سوره ندانسته و يا در نماز آن را ترك كرده اند، مورد اعتراض واقع شده اند. در مستدرك حاكم آمده است : روزى معاويه در نماز بسم اللّه نگفت ، مردم به او اعتراض نمودند كه ((اءسرقت اءم نَيستَ))، آيه را دزديدى يا فراموش كردى ؟!(12)
امامان معصوم عليهم السّلام اصرار داشتند كه در نماز، بسم اللّه را بلند بگويند. امام باقرعليه السّلام در مورد كسانى كه (( بسم اللّه )) را در نماز نمى خواندند و يا جزء سوره نمى شمردند، مى فرمود: ( سَرقوا اكرم آية )(13)للّه بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بيهقى در ضمن حديثى آمده است : چرا بعضى (( بسم اللّه )) را جزء سوره قرار نداده اند!(14)
شهيد مطهّرى قدّس سرّه در تفسير سوره حمد، ابن عباس ، عاصم ، كسايى ، ابن عمر، ابن زبير، عطاء، طاووس ، فخررازى وسيوطى را از جمله كسانى معرّفى مى كند كه بسم اللّه را جزء سوره مى دانستند.
در تفسير قرطبى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است : (( بسم اللّه )) تاج سوره هاست . تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه ) بسم اللّه نيامده و اين به فرموده حضرت على عليه السّلام به خاطر آن است كه (( بسم اللّه )) كلمه امان و رحمت است ، واعلام برائت از كفّار و مشركين ، با اظهار محبّت ورحمت سازگار نيست .(15)
سيماى (بسم اللّه )
1 ( بسم اللّه ) نشانگر رنگ وصبغه ى الهى وبيانگر جهت گيرى توحيدى ماست .(16)
2 ( بسم اللّه ) رمز توحيد است وذكر نام ديگران به جاى آن رمز كفر، و قرين كردن نام خدا بانام ديگران ، نشانه ى شرك . نه در كنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم ونه به جاى نام او.(17)
3 ( بسم اللّه ) رمز بقا ودوام است . زيرا هرچه رنگ خدايى نداشته باشد، فانى است .(18)
4 ( بسم اللّه ) رمز عشق به خدا وتوكّل به اوست . به كسى كه رحمن و رحيم است عشق مى ورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز مى كنيم ، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است .
5 ( بسم اللّه ) رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است .
6 ( بسم اللّه ) گام اوّل در مسير بندگى و عبوديّت است .
7 ( بسم اللّه ) مايه ى فرار شيطان است . كسى كه خدا را همراه داشت ، شيطان در او مؤ ثّر نمى افتد.
8 ( بسم اللّه ) عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست .
9 ( بسم اللّه ) ذكر خداست ، يعنى كه خدايا من تو را فراموش نكرده ام .
10 ( بسم اللّه ) بيانگر انگيزه ماست ، يعنى خدايا هدفم تو هستى نه مردم ، نه طاغوت ها ونه جلوه ها و نه هوس ها.
11 امام رضاعليه السّلام فرمود: (( بسم اللّه )) به اسم اعظم الهى ، از سياهى چشم به سفيدى آن نزديك تر است .(19)
پيام ها:
1 ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) در آغاز سوره ، رمز آن است كه مطالب سوره ، از مبداء حقّ و مظهر رحمت نازل شده است .
2 ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) در آغاز كتاب ، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق مى شود.(20)
3 ( بسم ا للّه ) كلامى كه سخن خدا با مردم وسخن مردم با خدا، با آن شروع مى شود.
4 رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است . ( اللّه الرّحمن الرّحيم )
5 بيان رحمت الهى در قالب هاى گوناگون ، نشانه ى اصرار بر رحمت است . (هم قالب ((رحمن ))، هم قالب ((رحيم ))) ( الرّحمن الرّحيم )
6 شايد آوردن كلمه رحمن و رحيم در آغاز كتاب ، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه اى از رحمت الهى است ، همانگونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست . ( الرّحمن الرّحيم )
تفسير آيه : (2) الْحَمْدُِللّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ
ترجمه آيه :
سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .
نكته ها: O ((
O (( ربّ)) به كسى گفته مى شود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشدو پرورش آن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن . پس همه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده ، هدايت مى شود.
O علاوه بر سوره حمد، چهار سوره ى انعام ، كهف ، سباء وفاطر نيز با جمله (للّه للّه الحمد للّه ) آغاز گرديده ، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن ( ربّ العالمين ) آمده است .
O مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است . انسان در برابر جمال و كمال و زيبايى ، زبان به ستايش ‍ و در برابر نعمت و خدمت واحسان ديگران ، زبان به تشكّر مى گشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش ، شايسته ى ستايش وبه خاطر احسان ها و نعمت هايش ، لايق شكرگزارى است .
O ( الحمد للّه ) بهترين نوع تشكّر از خداوند است . هر كس در هرجا، با هر زبانى ، هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمه ى آن را ستايش مى كند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد.
O خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نموده است : ( ربّنا الّذى اعطى كل شيى ء خلقه ثمّ هدى )(21) پرودگار ما همه ى موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايت نموده است . او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهى بمكد و به مورچه آموخته است كه چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنان آفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازى نمايد. چنين خداوندى ، شايسته حمد وسپاسگزارى است .
O خداوند، پروردگار همه ى آفريده هاست . ( و هو ربّ كلّ شى )(22) آنچه در آسمان ها و زمين و ميان آنهاست ، پروردگارشان اوست . ( ربّ السّموات والارض و مابينهما )(23) حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: (( من الجمادات والحيوانات )) يعنى او پروردگار جاندار و بى جان است . ( له الخلق والامر تبارك اللّه ربّ العالمين ) هم آفرينش از اوست و هم اداره ى آن ، و او پرورش دهنده ى همه است .
O مراد از ( عالَمين ) يا فقط انسان ها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: (اءوَ لم ننهك عن العالمين ) آيا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نكرديم ؟ و يا مراد همه ى عوالم هستى است . ((عالَم )) به معناى مخلوقات و ((عالَمين )) به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است . از اين آيه فهميده مى شود كه تمام هستى يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى از ملّت ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پديده ها خدايى است و آن را مدّبر و ربّ النوع آن مى پنداشتند، باطل است .
پيام ها:
1 همه ستايش ها براى اوست . (الحمدللّه )(24)
2 خداوند در تربيت و رشد هستى اجبارى ندارد. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است . (الحمدللّه )
3 همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست . زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است . (الحمدللّه )
4 دليل ستايش ما، پروردگارى اوست . (الحمدللّه ربّ العالمين )
5 رابطه ى خداوند با مخلوقات ، رابطه ى دائمى و تنگاتنگ است . (ربّ العالمين ) (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مى كند و مى رود، ولى مربّى بايد هر لحظه نظارت داشته باشد.)
6 همه ى هستى ، تحت تربيت خداوند يكتاست . (ربّ العالمين )
7 امكان رشد و تربيت ، در همه ى موجودات وجود دارد. (ربّ العالمين )
8 خداوند هم انسان ها را با راهنمايى انبيا تربيت مى كند، (تربيت تشريعى ) و هم جمادات ونباتات وحيوانات را رشد وپرورش مى دهد. (تربيت تكوينى ) (ربّ العالمين )
9 مؤ منان در آغاز كتاب (قرآن ) با نيايش به درگاه خداوند متعال ، (الحمدللّه ربّ العالمين ) مى گويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعار را مى دهند كه (آخر دعويهم اءن الحمدللّه ربّ العالمين )(25)
تفسير آيه : (3) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ترجمه آيه :
(خدايى كه ) بخشنده و مهربان است .
نكته ها: O كلمه ((
O كلمه ((رحمن )) به معناى مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگى آن است . از كاربرد دو صفت ((رحمن )) و ((رحيم )) در قرآن ، استفاده مى شود كه رحمانيّت درباره همه ى مخلوقات ورحيم بودن ، مربوط به انسان وموجودات مكلّف است .
O خداوند رحمت را برخود واجب كرده است ، (كتب ربّكم على نفسه الرّحمة )(26) و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است ، (و رحمتى وسعت كلّ شيى ء)(27) همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، (رحمةً للعالمين )(28) آفرينش ‍ وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مى دهد از روى لطف است . بخشيدن گناهان و قبول توبه ى بندگان و عيب پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات ، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست .
پيام ها:
1 تدبير وتربيت الهى ، همراه محبّت و رحمت است . (در كنار كلمه ((ربّ))، كلمه ((رحمن )) آمده است .) (ربّ العالمين الرحمن الرحيم )
2 همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است ، (الرّحمن علّم القرآن )(29) تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. (ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم )
3 رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست . (الحمدللّه ... الرّحمن الرّحيم )

تفسير آيه : (4) مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
ترجمه آيه :
(خدايى كه ) مالك روز جزاست .
نكته ها: O مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است ، ولى مالكيّت هاى اعتبارى ، از سلطه ى مالك خارج مى شود و تحت سلطه ى واقعى او نيست . (مالك يوم الدين )
O مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است ، ولى مالكيّت هاى اعتبارى ، از سلطه ى مالك خارج مى شود و تحت سلطه ى واقعى او نيست . (مالك يوم الدين )
O با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است ، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه ى ديگرى دارد؛
# در آن روز تمام واسطه ها واسباب قطع مى شوند. (تقطّعت بهم الاسباب )(30)
# نسبت ها و خويشاوندى ها از بين مى رود. (فلا انساب بينهم )(31)
# مال و ثروت و فرزندان ، ثمرى ندارند. (لا ينفع مال و لا بنون )(32)
# بستگان و نزديكان نيز فايده اى نمى رسانند. (لن تنفعكم ارحامكم )(33)
# نه زبان ، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است .
O لفظ ((دين )) در معانى گوناگون به كار رفته است :
الف : مجموعه ى قوانين آسمانى . (إ نّ الدّين عنداللّه الاسلام )(34)
ب : عمل و اطاعت . (للّه الدّين الخالص )(35)
ج : حساب و جزا. (مالك يوم الدّين )
O ((يوم الدّين )) در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى باشد. (يسئلون ايّان يوم الدّين )(36) مى پرسند روز قيامت چه وقت است ؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنين مى فرمايد: (ثم ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئا و الامر يومئذ للّه )(37) (اى پيامبر!) نمى دانى روز دين چه روزى است ؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست .
O (مالك يوم الدّين ) نوعى انذار و هشدار است ، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه ى (الرّحمن الرّحيم ) معلوم مى شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى فرمايد: (نبّى ء عبادى انّى اءنا الغفور الرّحيم . و اءنّ عذابى هو العذاب الاليم )(38) به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده ام ، ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است . همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى كند: (قابل التَّوب شديد العقاب )(39) خداوند پذيرنده ى توبه مردمان وعقوبت كننده ى شديد گناهكاران است .
O در اوّلين سوره ى قرآن ، مالكيتَ خداوند عنوان شده است ، (مالكِ يوم الدّين ) و در آخرين سوره ، مَلِكيت او. (ملك النّاس )
پيام ها:
1 خداوند متعال ، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم . به خاطر كمال ذات و صفات او كه (اللّه ) است ، به خاطر احسان و تربيت او كه (ربّ العالمين ) است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه (الرّحمن الرّحيم ) است و به خاطر قدرت و هيبت او كه (مالك يوم الدّين ) است .
2 قيامت ، پرتوى از ربوبيّت اوست . (ربّ العالمين ... مالك يوم الدين )
3 قيامت ، جلوه اى از رحمت خداوند است . (الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين )
تفسير آيه : (5) إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
ترجمه آيه :
(خدايا) تنها ترا مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوئيم .
نكته ها: O انسان بايد به حكم عقل ، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت ، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه ى هستى است . اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم ، او صاحب اختيار و مالك آن روز است . پس چرا به سوى ديگران برويم ؟! عقل حكم مى كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست . نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران .
O انسان بايد به حكم عقل ، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت ، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه ى هستى است . اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم ، او صاحب اختيار و مالك آن روز است . پس چرا به سوى ديگران برويم ؟! عقل حكم مى كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست . نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران .
O در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى گويد: خدايا نه فقط من كه همه ى ما بنده توايم ، ونه تنها من كه همه ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم .
O خدايا! من كسى جز تو را ندارم (ايّاك ) ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده ى تو هستند. (ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبدا)(40) در آسمان ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
O جمله (نعبد) هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
O مراحل پرواز معنوى ، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سوره ى حمد ثناست ، آيه ى (ايّاك نعبد) ارتباط و آيات بعد، دعا مى باشد.
O چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است ، لذا كلمه (ايّاك ) تكرار شد.
پيام ها:
1 ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست . (نعبد، نستعين )
2 بندگى ، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران . (ايّاك )
3 قوانين حاكم بر طبيعت محترم است ، ولى اراده ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى ، محكوم هستند.(41) لذا فقط از او كمك مى خواهيم . (ايّاك نستعين )
4 گر چه عبادت از ماست ، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم . (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين )(42)
5 چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده ، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى بريم . (الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد)
6 (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين ) يعنى نه جبر است و نه تفويض . چون مى گوييم : (نعبد) پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى گوييم : (نستعين ) پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است .
7 عبادت ، مقدمّه و وسيله ى استمداد است . ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين )
8 شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست يابى به توحيد و يكتاپرستى است . (ربّ العالمين ، الرّحمن الرّحيم ، مالك يوم الدّين ، ايّاك نعبد)
9 از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. (ايّاك نعبد...)
10 توجّه به معاد، يكى از انگيزه هاى عبادت است . (مالك يوم الدّين ايّاك نعبد)
تفسير آيه : (6) اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ
ترجمه آيه :
(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.
نكته ها: O در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است :
O در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است :
الف : هدايت تكوينى ، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت هاى زمستانى و تابستانى . آنجا كه قرآن مى فرمايد: (ربّنا الّذى اعطى كلّ شى ء خلقه ثم هدى )(43) بيانگر اين نوع از هدايت است .
ب : هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است .
O كلمه ى ((صراط))(44) بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است . انتخاب راه و خط فكرى صحيح ، نشانه ى شخصيت انسان است .
O راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
# راه خواسته ها وهوس هاى خود.
# راه انتظارات وهوس هاى مردم .
# راه وسوسه هاى شيطان .
# راه طاغوت ها.
# راه نياكان و پيشينيان .
# راه خدا و اولياى خدا.
انسان مؤ من ، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد:
الف : راه الهى ثابت است ، بر خلاف راه هاى طاغوت ها و هوس هاى مردم و هوس هاى شخصى كه هر روز تغيير مى كنند.
ب : يك راه بيشتر نيست ، در حالى كه راه هاى ديگر متعدّد و پراكنده اند.
ج : در پيمودن آن ، انسان به مسير و مقصد مطمئن است .
د: در پيمودن آن ، شكست و باخت وجود ندارد.
O راه مستقيم ، راه خداست . (انّ ربّى على صراطٍ مستقيم )(45)
# راه مستقيم ، راه انبياست . (انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم )(46)
# راه مستقيم ، راه بندگى خداست . (و اءنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم )(47)
# راه مستقيم ، توكّل وتكيه بر خداست . (مَن يعتصم باللّه فقدهُدىَالى صراطمستقيم )(48)
# راه مستقيم ، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست .(49)
# راه مستقيم ، كتاب خداوند است .(50)
# راه مستقيم ، راه فطرت سالم است .(51)
O انسان ، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى گيرد.
O در راه مستقيم بودن ، تنها خواسته اى است كه هر مسلمان ، در هر نماز از خداوند طلب مى كند، حتّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ائمّه اطهارعليهم السّلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى خواهند.
O انسان بايد همواره ، در هر نوع از كارهاى خويش ، اعم از انتخاب شغل ، دوست ، رشته ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس . پس هر لحظه ، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است .
O راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت ، دعا كنند. (والّذين اهتدوا زادَهم هُدى )(52)
O راه مستقيم ، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة ))(53) انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده ى هدايت است .
O راه مستقيم يعنى ميانه روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل . يكى در عقايد از راه خارج مى شود وديگرى در عمل و اخلاق . يكى همه كارها را به خدا نسبت مى دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى پندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى داند و ديگرى ، دنيا و امورات آن را ناديده مى انگارد.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى فرستد. يكى بخل مى ورزد و ديگرى بى حساب سخاوت به خرج مى دهد. يكى از خلق جدا مى شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى كند.
اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است . خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى كند.(54) در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السّلام مى فرمودند: راه مستقيم ، ما هستيم .(55) يعنى نمونه ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه ، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح ، تحصيل ، تغذيه ، انفاق ، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه روى سفارش كرده اند.(56) جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى نشيند.(57)
O در قرآن و روايات ، نمونه هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه ى اعتدال ، تاءكيد و از افراط و تفريط نهى شده است . به موارد ذيل توجّه كنيد:
# (كلوا و اشربوا و لاتسرفوا)(58) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
# (لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط)(59) در انفاق ، نه دست بر گردن قفل كن دست بسته باش و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى .
# (الّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)(60) مومنان ، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل ، بلكه ميانه رو هستند.
# (لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا)(61) نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته ، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان .
# نسبت به والدين احسان كن ؛ (و بالوالدين احسانا)(62) امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست . (ان جاهداك على ان تشرك بى ... فلاتطعهما)(63)
# پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ (و كان رسولا نبيّا)(64) و هم خانواده خويش را دعوت مى كند. (و كان ياءمر اهله بالصلوة )(65)
# اسلام هم نماز را سفارش مى كند كه ارتباط با خالق است ؛ (اقيموا الصلوة ) و هم زكات را توصيه مى كند كه ارتباط با مردم است . (اتوا الزكوة )(66)
# نه محبت ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ (شهداء لِلّه و لو على انفسكم )(67) و نه دشمنى ها شما را از عدالت دور كند. (و لا يَجرِمنّكم شَنئان )(68)
# مؤ منين هم دافعه دارند؛ (اءشداء على الكفار) و هم جاذبه دارند. (رحماء بينهم )(69)
# هم ايمان و باور قلبى لازم است ؛ (امنوا) و هم عمل صالح . (عملوا الصالحات )(70)
# هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است ؛ (ربّنا افرغ علينا صبرا)(71) و هم صبورى وپايدارى در سختى ها. (عشرون صابرون يغلبوا ماءتين )(72) شب عاشورا امام حسين عليه السّلام هم مناجات مى كرد و هم شمشير تيز مى كرد.
# روز عرفه و شب عيد قربان ، زائر خانه ى خدا دعا مى خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود.
# اسلام مالكيّت را مى پذيرد، ((الناس مسلّطون على اموالهم ))(73) ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى دهد و آن را محدود مى سازد. ((لا ضَرر و لا ضِرار))(74)
آرى ، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه روى وراه مستقيم را سفارش مى كند.
پيام ها:
1 همه ى هستى ، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده . (اهدنا الصراط المستقيم )
2 درخواست هدايت به راه مستقيم ، مهم ترين خواسته ى يكتاپرستان است . (ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم )
3 براى دست يابى به راه مستقيم ، بايد دعا نمود. (اهدنا الصراط المستقيم )
4 ابتدا ستايش ، آنگاه استمداد و دعا. (الحمدللّه ... اهدنا)
5 بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است . (ايّاك نستعين اهدنا اهدنا الصّراط المستقيم )
تفسير آيه : (7) صِرَ طَ الَّذِينَ اءَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ
ترجمه آيه :
(خداوندا! ما را به ) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى ، (هدايت كن ) نه غضب شدگان و نه گمراهان !
نكته ها: O اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى كند كه مورد نعمت الهى واقع شده اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين ، شهدا وصالحين .(75)
O اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى كند كه مورد نعمت الهى واقع شده اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين ، شهدا وصالحين .(75) توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى دارد. بعد از اين درخواست ، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب شدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنى اسرائيل نيز به گفته قرآن ، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
O قرآن ، مردم را به سه دسته تقسيم مى نمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان .
O مراد از نعمت در (انعمتَ عليهم )، نعمتِ هدايت است . زيرا در آيه ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت هاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيز دارند.
O هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائما از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.
مغضوبين در قرآن
در قرآن ، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هايى همچون قوم عاد، ثمود و بنى اسرائيل ، به عنوان غضب شدگان معرّفى شده اند.(76)
بنى اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است ، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند؛ (فَضّلتُكم على العالَمين )(77) لكن بعد از اين فضيلت و برترى ، به خاطر كردار و رفتار خودشان ، دچار قهر و غضب خداوند شدند (و باؤ وا بغضب من اللّه )(78) اين تغيير سرنوشت ، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است . دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، (يحرّفون الكلم )(79) وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرام خوارى و رفاه طلبى روى آوردند، (اخذهم الرّبا)(80) وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه ، از روى تن پرورى و ترس ، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس ، سر باز زدند. (فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هيهُنا قاعدون )(81) به خاطر اين انحرافات ، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت ، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت .
ما در هر نماز، از خداوند مى خواهيم كه مانند غضب شدگان نباشيم . يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم ، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مى كنند.(82)
O انسان در اين سوره ، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان ، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دورى مى جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است .
ضالّين در قرآن O ((
O ((ضلالت )) كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است . گاهى در مورد تحيّر بكار مى رود، (و وَجدَك ضالا)(83) وگاهى به معناى ضايع شدن است ، (اضلّ اعمالهم )(84) ولى اكثرا به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: (ضلال مبين )، (ضلال بعيد)، (ضلال قديم ) به چشم مى خورد.
O در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده اند، از جمله : كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند،(85) مشركان ،(86) كفار،(87) عصيان گران ،(88) مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،(89) كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مى كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى كنند و كسانى كه از رحمت خدا ماءيوسند.
O در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است ، از قبيل : ابليس ، فرعون ، سامرى ، دوست بد، رؤ سا ونياكان منحرف .
O گمراهان خود بستر وزمينه ى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده ، استفاده مى كنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: هوسها،(90) بت ها،(91) گناهان (92)، پذيرش ولايت باطل ،(93) جهل و نادانى .(94)
پيام ها:
1 انسان در تربيت ، نيازمند الگو مى باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان ، نمونه هاى زيباى انسانيّت اند. (صراط الّذين انعمت عليهم )
2 آنچه از خداوند به انسان مى رسد، نعمت است . قهر و غضب را خود به وجود مى آوريم .(95) (انعمت ، المغضوب عليهم )
3 ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان ، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان ، مقاوم و پايدار مى كند. (غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين )(96) 

نويسنده : حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى



:: موضوعات مرتبط: تفسیر قرآن، ،
:: برچسب‌ها: سيماى سوره حمد سيماى سوره حمد , سیمای سوره حمد , نويسنده : حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى, حمید داودی راد, ,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : چهار شنبه 3 خرداد 1391
زمان : 17:39
سه خصوصيّت مهمّ در حديث امام صادق (عليه السلام)


 سه خصوصيّت مهمّ در حديث امام صادق (عليه السلام)

و اين حديث شريف ; طرفه حديثى است كه جامع و مشتمل بر سه خصوصيت شريفه عظيمه است .

خصوصيّت اوّل : آنكه مشتمل است به بيان جامع بر همه حقوق عظيمه اولياء اطهرين معصومين خداوند (عليهم السلام)كه بر عهده بندگان لازم است ، از قبيل سلام دادن بر آنها ، و زيارت آنها از دور و نزديك ، و صلوات فرستادن بر آنها ، و دعاى در فرج آنها ، و نصرت و يارى آنها در حال سختى و آسايش ; و به مال و دست و پا و زبان و چيزهاى ديگر كه تعلّق به انسان داشته باشد و حصول نصرت و مودّت به آن ميسّر شود .

و ديگر لزوم توسّل و تمسّك و اعتصام جستن به آنها در جميع حوائج .

وديگر فضيلت دادن آنهارا برجميع موجودات حتّى انبياءاولى العزم عظام(عليهم السلام).

و ديگر دشمنى با اعداء آنها در ظاهر و باطن ، كه اين جمله از لوازم معرفت داشتن به فضل آنها است .

و ديگر لزوم يادگيرى و تفهّم اخبار و احاديث آنها ، در هر مورد كه فرموده اند ، و لزوم تسليم در آنچه از آنها ظاهر گرديده از قول و فعل ، و اعتراف قلبى و زبانى به آنكه جميع آنها صدق و حقّ است ، و لو در آنچه بر انسان حكمت آن از جهت نقصان فهم و درك مخفى باشد .

و ديگر لزوم پيروى از احوال و اوصاف حميده و جميله آنها در آداب و رسوم و اخلاق حسنه است ، كه همه اينها از لوازم اتّباع و پيروى از آنها است .

و ديگرلزوم صبر در آنچه انسان مشاهده مى نمايد از ابتلائات و مكروهاتى كه بر جان و مال و خانواده و عرض و آبروى او ; از اعداء و اشرار وارد مى شود ،

و ديگر انتظار ظهور و فرج عظيم آنها كه در زمان ظهور دولت و سلطنت آنان وعده داده شده است .

و ديگر لزوم محزون بودن در حزن آنها و مسرور بودن در سرور آنها ، و عمل به وظائف حزن از قبيل اقامه عزاء در اوقات مصيبت آنها ، و عمل به وظائف سرور در اوقات سرور آنها ، كه همه اينها و امثال اينها از لوازم انتظار داشتن عاقبت و دولت و سلطنت الهيّه از براى آنها صلوات الله عليهم اجمعين است .

خصوصيت دوّم : آنكه مشتمل است به بيانى كه جامع همه حقوق لازم برادران ايمانى است ، كه آن حقوق در حديث معلّى بن خنيس و اخبار بسيار ديگرى بيان شده است .

از جمله آن حقوق ; آنست كه مؤمن در حضوراو ; پشت و پناه برادر مؤمن خود باشد ، و در حال غيبت او ; حافظ اهل و مال او باشد ، و آنكه به او اف نگويد ، و به او نگويد : تو دشمن من مى باشى ، و در حيات او به ديدن او برود ، و در مردن به زيارت قبر او برود ، و در امرى كه برادر مؤمن بر انسان واضح نباشد ــ در گفته باشد يا كرده باشد يا در قصد قلبى باشد ، و حجّت و عذر در آن از براى انسان واضح نباشد ــ گمان بد درباره او نكند .

و ديگر آنكه عطسه او را تسميه بگويد ، و غيبت او را ردّ نمايد ، و خطا و لغزش او را عفو كند ، و عيب او را بپوشاند ، و فضل و كمال او را ظاهر نمايد ، و عذر او را قبول كند ، و سلام او را جواب دهد ، و هديّه و تعارف او را قبول كند ، و از گمشده او تفحصّ نمايد .

و ديگر آنكه حجّت و دليل بر خصمش را به او تلقين كند ــ يعنى كلامى را به او تعليم او نمايد كه بتواند اثبات حقّ خود را بنمايد ــ و او را در حال مظلومى به دفع ظلم از او ; يارى كند ، و او را از ظلم كردن منع نمايد ، و او را در شدائد بخود وا نگذارد ، و ذمّه او را از دين و قرض ــ با بخشيدن به او اگر خود صاحب قرض باشد ، و با اداء نمودن اگر ديگرى صاحب قرض باشد ــ برى نمايد .

و ديگر آنكه زود از او نرنجد ، و گله و شكايت از او ننمايد ، و به اين سبب مفارقت و قطع دوستى خود را از او ننمايد ، و با دوست او دوست ; و با دشمن او دشمن باشد ، يعنى در جائى كه موافق با رضاى خداوند باشد ; با دوستان او دوست و با دشمنان او دشمن باشد .

و همه اين حقوق و آنچه در حديث معلّى بود از لوازم خلوص محبّت و از مراتب موالات فى جلال الله مى باشد ، كه هر دو در فرمايش نبوى (صلى الله عليه وآله) در اين حديث ابن ابى يعفور مذكور است ، و هركدام از اين حقوق ; در احاديث بسيارى به وجه تأكيد أكيد وارد شده است ، و از براى هريك جداگانه فضائل و ثوابهاى عظيمه و جليله ; در اخبار زيادى بيان گرديده است .

خصوصيت سوّم : آنكه اين حديث شريف مشتمل است بيان فضل و مقام دوستى برادران ايمانى و اداء نمودن حقوق يكديگر را كه آن بيان جامعى است براى همه فضائل كثيره ايكه وارد شده است ، كه از جمله آنهاست آنچه از «تفسيرمنيرامام(عليه السلام)» ذكر شد ، چرا كه بودنِ بنده مؤمن « بين يدي الله عزّوجلّ و عن يمين الله في يمين عرش الله » كنايه است از غايت قرب بنده به كرامت خاصّه الهيه در آن مقام رفيع است ، يعنى در عرش مجيد با آن كمال نور و ضياء كه در آن حديث شريف ذكر شده است .

پس آن فضل و مقام جليلى است كه در آن جميع كرامات الهيه ; يعنى آنچه در بهشت وعدن و فردوس و رضوان به مؤمنين وعده داده شده ، و آن منتهاى درجه همه كرامات است ; حاصل است .

و از اين دو تعبير منير يعنى «بين يدالله» و «عن يمين الله» ظاهر مى شود كه : صاحب اين مقام رفيع دو طائفه مى باشند ، و طايفه دوّم يعنى آنهائى كه «عن يمين الله» مى باشند از طايفه اوّل يعنى آنهائى كه «بين يدى الله» مى باشند افضلند ، چنانچه در اين حديث ; به اين دو طائفه و افضلّيت دوّمى اشاره شده است كه بعد از ذكر طائفه اوّل و بيان فضل آنها فرمود : « و أمّا الّذين عن يمين عرش الله عزّوجلّ . . . » تا آخر كه فضل آنها را بيان مى كند .

و اين افضليّت مزبوره از اصل آن دو تعبير شريف مفهوم مى شود ، بواسطه آنكه ذكر شد كه تعبير « بين يدى الله» و «عن يمين الله » كنايه از منتهى درجه كرامت بنده در محضر قرب خداوند عزّوجلّ در محل كرامت او در عرش مجيد است .

و اين امر نسبت به محضر هر سلطانى واضح است ، زيرا هر كس در كنار سلطان قرار داشته باشد ; در كرامات شاهانه از آنكه در مقابل سلطان نشسته باشد اشرف و افضل است ، هرچند هر دو مقام ; كرامت خاصّ سلطانى است ، و اعلى مراتب حضور است نسبت به آنهائى كه در حواشى محضر او واقعند .

و همچنين از اين حديث شريف ــ كه از جمله جوامع كلمات نبوى (صلى الله عليه وآله)مى باشد ــ واضح گرديد كه : شرط فائز شدن بندگان مؤمن به اين مقام رفيع بواسطه موالات آنها با هم و اداء حقوق يكديگر است ، كه بايد اين عمل شريفه ; از شائبه هواهاى نفسانيّه و جهات دنيويّه سالم باشد ، و از براى جلال و بزرگوارى خداوند به بيانى كه در توضيح آن ذكر گرديدــ خالص و محض باشد .

پس هرچند اين مرتبه خلوص ; كاملتر شود ، و از هوا و دنيا و ريا دورتر گردد ، آن مرتبه نور و بهاء و ضياء در آن مقام قرب ; اعظم و اعلى خواهد گرديد ، و از اخبارى كه در باب تأكيد در اداء حقوق وارد گرديده است ; ظاهر و واضح مى شود كه : عمده و اصل و سبب در تعلّق اين حقوق عظيمه ; وصف ايمان است ، پس هرچه اين صفت شريفه در هركس كاملتر باشد ، اين حقوق نسبت به او بزرگتر مى شود ، و تأكيد لزوم اداء آنها در حقّ او شديدتر مى شود ، و اجر و ثواب آن افضل و اكثر مى گردد .



:: موضوعات مرتبط: حدیث، امام ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع)، ،
:: برچسب‌ها: سه خصوصيّت مهمّ در حديث امام صادق (عليه السلام) , حدیث, حمید داودی راد,
نویسنده : حمید داودی راد
تاریخ : چهار شنبه 3 خرداد 1391
زمان : 17:20

صفحه قبل 1 صفحه بعد


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.